جدول جو
جدول جو

معنی سه ضربه - جستجوی لغت در جدول جو

سه ضربه
(سِ ضَ بَ / بِ)
آنکه کسی را سه مرتبه بر زمین زنند. (فرهنگ فارسی معین) : چنانکه نراد آسمان را سه ضربه پیشی دادی، ومشعبد افلاک را در مهره بازی چون مهره ببازی داشتی.
نراد آسمان را پیشی دهی سه ضربه
زین روی از تو ماندم منصوبه هزار (ان).
(سندبادنامه ص 304)
لغت نامه دهخدا
سه ضربه
(در اصطلاح کشتی گیران) آن که کسی را سه مرتبه بر زمین زند
تصویری از سه ضربه
تصویر سه ضربه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سه چرخه
تصویر سه چرخه
وسیلۀ نقلیه که سه چرخ داشته باشد، چه با نیروی موتور حرکت کند و چه با نیروی پا یا دست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سه شنبه
تصویر سه شنبه
روز چهارم از هفته، ناف هفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضد ضربه
تصویر ضد ضربه
ویژگی چیزی که طوری ساخته شده باشد که هرگاه ضربه برآن وارد شود از کار نیفتد، ساعت ضد ضربه
فرهنگ فارسی عمید
(خَ بَ رَ تَ)
کسی را بسه مرتبه بر زمین زدن. (فرهنگ فارسی معین) ، پیشی و سبقت گرفتن:
در صفت یگانگی آن صف چارگانه را
بنده سه ضربه میزند در دو زبان شاعری.
خاقانی.
و با سغد سمرقند و غوطۀ دمشق لاف زیادتی میزد به اندک روزی دیار لوط و زمین سبا را سه ضربه زد. (تاریخ سلاجقۀ کرمان ازامثال و حکم)
لغت نامه دهخدا
(سِ / سُ / سَ دَ رَ / رِ)
بازی است مر عربان را. (منتهی الارب). خط مستدیر یلعب به الصبیان یسمونها الرمی و فی الصحاح فارسیتها سدره. (از تاج العروس ذیل کلمه طین و متن اللغه). رجوع به سدر در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(سِ لَ بَ / بِ)
لب شکری. آنکه یکی از دو لب زیرین یا زبرین او شکافتۀ مادرزاد باشد. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به سه لب شود
لغت نامه دهخدا
(سِ پَ رَ)
رجوع به سه پرک شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ ضَ بَ / بِ)
داوی است در نردبازی و آن را شش ضرب نیز گویند. (برهان). به اصطلاح نرادان شش بازی راگویند که پیاپی از حریف ببرد و بعضی گویند که داو شش زده بازی از حریف ببرد. (غیاث اللغات) :
در مدحت تو به هفت اقلیم
شش ضربه دهد سخنوران را.
خاقانی.
رجوع به شش ضرب شود
لغت نامه دهخدا
(سِ چَ خَ / خِ)
وسیلۀ نقلیه ای که با سه چرخ حرکت کند. حرکت آن یا به وسیلۀ نیروی موتور یا گردانیدن اهرمی که با واسطۀ زنجیری چرخها را بحرکت درمی آورد، صورت میگیرد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سِ شَمْ بَ / بِ)
روز چهارم از روزهای هفته که آنرا ناف هفته گویند. (ناظم الاطباء). یوم الثلاثا:
بگیر روز سه شنبه نبید را یک جام
بخور که خوب بود عیش روز سه شنبه.
منوچهری.
از دگر روز هفته آن به بود
ناف هفته مگر سه شنبه بود.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(سِ اَ بَ / بِ)
کنایه از تعجیل و شتاب. و کسی که در کارها تعجیل و شتاب کند و سبب آن آن است که چون شخصی خواهد که بتعجیل و زود بجایی رود سه اسب همراه میبرد تا هر کدام که مانده شوددیگری را سوار شود. (برهان) (از فرهنگ رشیدی) (آنندراج). کنایه از حمال زود رونده. (غیاث) :
بگوش جان تو ناگه حدیث آن نرسید
سه اسبه جامۀ تو تاختن بر آن آورد.
کمال الدین اسماعیل (از شرفنامه)
لغت نامه دهخدا
(سِ بَ گَ / گِ)
نام گلی است. (غیاث) (آنندراج). اسم فارسی حندقوقی است. (تحفۀ حکیم مؤمن) ، یونجه. (ناظم الاطباء) ، شبدر. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سه نوبه
تصویر سه نوبه
سه پستا 1 سه بارکوس کوفتن در کاخ شاهان، کودکی جوانی و پیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه اسبه
تصویر سه اسبه
کنایه از تعجیل و شتاب
فرهنگ لغت هوشیار
وسیله نقلیه که با سه چرخ حرکت کند حرکت آن یا به وسیله نیروی موتور یا یا گردانیدن اهرمی که به واسطه زنجیری چرخها را به حرکت در می آورد صورت میگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه شنبه
تصویر سه شنبه
روز چهارم از ایام هفته: ناف هفته
فرهنگ لغت هوشیار
میدانی که ملتقای سه جاده باشد جایی که از آن سه راه منشعب شود، آلتی که چوبه ای عمودی و چوبی از جهت افقی دارد و حیوانی را به آن می بندند تا ماشین و بعض وسایل نقلیه را حرکت دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه پره
تصویر سه پره
خطی چند که قمار بازان به جهت قمار بازی بر زمین کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو ضربه
تصویر دو ضربه
دوبارزدن، دوجهتی
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از اقسام میزان ساده است و آن با کسر 4، 3 نوشته میشود. و نشان می دهد که میزان باید از نوت یا سکوتهایی که کشش آن ها مجموعا سه چهارم گرد است ترکیب شود. میزان سه ضربی به واسطه سه قدم یا با سه حرکت دست اجرا میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه ضربه زدن
تصویر سه ضربه زدن
کسی را سه مرتبه به زمین زدن، (در کشتی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه ضربه دادن
تصویر سه ضربه دادن
سه ضربه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه اسبه
تصویر سه اسبه
((س. اَ بِ))
شتابان، تند
فرهنگ فارسی معین
((~. چَ خِ))
وسیله نقلیه بچه گانه با دو چرخ در عقب و یک چرخ فرمان در جلو که با پا زدن به حرکت درمی آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سه شنبه
تصویر سه شنبه
بهرام شید
فرهنگ واژه فارسی سره
تکه ای سازی مربوط به سرنا که در رزم و بزم نواخته می شده است
فرهنگ گویش مازندرانی